بررسی روند تاریخی تحول انجام شده در مفهوم برند، نشان دهنده آینده نزدیکی است که در انتظار این مفهوم است. برای مدت زمانی طولانی درک از برند (تا حدود ۱۹۲۰ میلادی) بیشتر به کالا مربوط می شد و آنچه که ملاک برند بودن دانسته می شد میزان شهرت نام تجاری صاحب برند بود و شناخته شدن آن توسط مشتری. هر چیزی که آشنا بود قابل اعتماد بود. اما دنیای تجارت به جائی رسید که متوجه شدند شهرت به تنهائی کاری از پیش نمی برد و به عناصر دیگری علاوه بر شهرت برای تصاحب ذهن مخاطب نیاز است، بنابراین اقدام به گسترش و بازسازی عناصر هویت بصری گردید. کافی بود علائمی را به کار بگیریم که ما را از رقبایمان متمایز کند و لوگو، بسته بندی و رنگها این کار را به خوبی انجام می دادند.
⇐ دوره های جامع پیوسته مدیریت تبلیغات در مدرسه تبلیغات ایده ⇒
هویت بصری برند که در ابتدا با لوگو، بسته بندی خاص و رنگ شناخته می شد رفته رفته به کاراکتر نمایشی برند، موسیقی و شعار برند نیز گسترش یافت و البته بعدها هم از حواس دیگر مانند بویایی و چشائی (طعم برند) بیشتر استفاده شد. اما هنوز برندسازی شناساندن این عناصر به ذهن مخاطب و ایجاد تداعی برای آنها بود. از دهه ۱۹۹۰ میلادی که به نوعی دوران پسا انبوه نامیده می شود، برندهایی مطرح شدند که توسط مخاطب شانس بیشتری برای ترجیح داده شدن داشته باشند. بنابراین نیاز به تمایز و ارتباطات یکپارچه برند بود تا ویژگی های برند به گونه ای برای مخاطب طراحی شوند که هویت برند نسبت به رقبا متفاوت به نظر بیاید. اما در سالهای دهه ۲۰۰۰ میلادی تجربیات شرکتها و تحقیقات روانشناسانه در حوزه برندسازی موضوع را به سمت و سوی برندهای عاطفی برد.
اگر علاقه مند به خواندن مطالب بیشتر هستید اینجا را کلیک کنید.